جدول جو
جدول جو

معنی پنجه پایه - جستجوی لغت در جدول جو

پنجه پایه
(پَ جَهْ یَ/ یِ)
پنجاه پایه. پنجاه پله:
بی بدل صدری ورای تو بدل داند زدن
تخت پنجه پایه بر اعدا به چاه شست باز.
سوزنی.
که خواند تختۀ عصیان تو که درنفتاد
ز تخت پنجه پایه به چاه پنجۀ باز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
پنجه پایه
پنجاه پله پنجاه پایه
تصویری از پنجه پایه
تصویر پنجه پایه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پایه پایه
تصویر پایه پایه
پله پله، کنایه از درجه به درجه
فرهنگ فارسی عمید
(پَ جَ / جِ پَ دَ / دِ)
که انگشتان پنجه با یکدیگر بوسیلۀ غشائی پیوند دارد چنانکه در مرغابی و وزغ، حیوان که انگشتان با غشائی بهم پیوسته دارد
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ یَ / یِ)
پلّه پلّه. اندک اندک. تدریجاً:
چو خواهی کسی راهمی کرد مه
بزرگیش جز پایه پایه مده.
اسدی.
در تأنی گوید ای عجول خام
پایه پایه برتوان رفتن ببام.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ)
نوعی از پای افزار باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنج پایه
تصویر پنج پایه
خرچنگ، برج چهار از دوازده برج فلکی برج سرطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایه پایه
تصویر پایه پایه
پله پله اندک اندک بتدریج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج پایک
تصویر پنج پایک
خرچنگ، برج چهار از دوازده برج فلکی برج سرطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نه پایه
تصویر نه پایه
آنچه که دارای نه پایه است، نه آسمان، منبر خطیبان
فرهنگ لغت هوشیار
نوبت به نوبت، دفعه به دفعه، آبیاری نوبتی
فرهنگ گویش مازندرانی